ورود به حساب ثبت نام جدید فراموشی کلمه عبور
برای ورود به حساب کاربری خود، نام کاربری و کلمه عبورتان را در زیر وارد کرده و روی «ورود به سایت» کلیک کنید.





اگر فرم ثبت نام برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.









اگر فرم بازیابی کلمه عبور برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.





نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1
  1. #1
    طوطی و بازرگان
    مهمان

    ترجمه: هنري هازليت: اتريشي توده ها



    هنري هازليت: اتريشي توده ها
    جفري تاكر
    مترجم: محسن رنجبر

    هنري هازليت (1993-1894) با قلم خوبي كه داشت و با توانايي اش در توضيح سياست ها و نظريه هاي اقتصادي براي مخاطباني گسترده در بيرون جامعه دانشگاهي، تاثيري ويژه بر تاريخ مكتب اتريش نهاد. اين كار را در جايگاهش به عنوان روزنامه نگار، سرمقاله نويس و روشنفكر عمومي طرفدار بازار آزاد كه بيش از هر چيز براي واگويي نظريه هاي لودويگ فون ميزس در عرصه عمومي مي كوشيد، انجام داد.



    1- هازليت توان تحليلي چشمگيري در فهم پذير كردن پيچيدگي ها و ظرافت هاي انديشه متفكر ژرف بيني چون ميزس براي همه، بي آنكه به يكپارچگي نظري بحث او آسيب زند، از خود نشان داد.

    اين به تنهايي كافي بود تا در معبد اقتصاددانان بزرگ مكتب اتريش، جايي براي هازليت باز شود. اما او حقيقتا به ويژه با پاسخ پرشاخ و برگش به نظريه عمومي جان مينارد كينز كه در اوج سلطه او بر حرفه اقتصاد چاپ شد، سهمي عالمانه نيز در ادبيات اتريشي بازي كرد. اگر سخت كوشي هاي هازليت نبود و او جايگاه حرفه اي اش را فداي اصول ريشه دار نكرده بود، تاريخ مكتب اتريش در آمريكا واقعا چهره اي بسيار ديگرگون مي يافت.

    هازليت در 1894 در فيلادلفيا زاده شد. تنها دو سال بعد پدرش درگذشت. تحصيلاتش را در گيرارد كالج آغاز كرد كه هدف از بنياد گذاري اش، ارائه خدمات آموزشي خوب به پسراني بود كه پدر نداشتند. نه ساله كه بود، مادرش دوباره ازدواج كرد و بعد اين خانواده جديد به بروكلين رفت.

    2- در بروكلين در دبيرستان بويز ثبت نام كرد و آنجا هربرت اسپنسر و ويليام جيمز، «بت هاي بزرگ» او شدند. يك سال در سيتي كالج نيويورك درس خواند، اما پولش كه ته كشيد، وادار شد مدرسه را رها كند و دنبال كار بگردد.
    بعد از انجام يك سلسله كارهاي دم دستي توانست به عنوان تندنويس در وال استريت ژورنال مشغول شود.

    3- كار روي نخستين كتابش، تفكر به مثابه يك علم را آغاز كرد و در موفقيتي چشمگير براي يك جوان بيست ساله، ناشري بزرگ براي چاپ آن يافت. در 1915 و پس از دوره اي كوتاه كه در نيروي هوايي آمريكا كار كرد، مسير قدرت اراده را كه نقدي بر روان كاوي بود، نوشت. سپس به سرمقاله نويس تمام وقت نيويورك ايونينگ پست (18-1916)، نشريه مالي «بانك ملي مكانيك و فلزات» (20-1919)، نيويورك ايونينگ ميل (23-1921) و نيويورك سان (29-1924) بدل شد. اين سمت آخر بود كه آوازه اش به عنوان منتقدي ادبي را پي ريخت و نگاه مجله نيشن را به سوي او كشاند. در اين مجله از 1930 تا 1933 به عنوان ويراستار ادبي كار كرد و افزون بر آن در چند كتاب پراهميتي كه آن روزها منتشر شد، فصولي را درباره موضوعات ادبي نوشت.

    هازليت در اين سال ها با بنيامين اندرسون اقتصاددان ملاقات مي كرد. او مي گويد «تقريبا هفته اي يك بار براي صحبت درباره دگرگوني هاي اقتصادي به ديدنش مي رفتم. كتاب پرشكوهش، ارزش پول را كه يكي از آثار كلاسيك در نوشته هاي اقتصادي آمريكا و ادبيات پولي دنيا است، خواندم.»

    4- هازليت همان هنگام كه براي نيشن كار مي كرد، به نگارش در اين دو زمينه (اقتصاد و نقد ادبي) ادامه داد؛ اما مواضعش در مخالفت با برنامه نيوديل هر روز بيش از پيش از ديدگاه مسلط در ميان سر دبيران اين مجله فاصله مي گرفت.

    نيشن به جاي آنكه هازليت را به سادگي اخراج كند، مناظره اي تمام عيار ميان لوييس فيشر سوسياليست و او ترتيب داد كه در شماره 24 مه 1939 چاپ شد.

    فيشر از اين ديدگاه ماركسي دفاع مي كرد كه در دهه 1920 كارگران از سوي صاحبان سرمايه استثمار مي شدند و به اين خاطر درآمدي براي مصرف آنچه نياز داشتند، در اختيارشان نبود و در اين ميان، صاحبان سرمايه كه همه ثروت را براي خود جمع مي كردند، توليدات صنايع را مصرف نمي كردند. راه حل فيشر، تقسيم ثروت بود. هازليت با اشاره به درآمد رو به رشد كارگران در سال هاي دهه 1920 اين نظريه را رد كرد. در برابر، روايتي از چرخه كسب وكار اتريشي را در توضيح آن چه رخ مي داد، به دست داد.

    جنگ جهاني و گسترش اعتبار در دهه 1920 قيمت ها را به گونه اي ساختگي بالا برد و «بورس بازي فراواني را در بازار سهام و املاك» به راه انداخت. سقوط بازار سهام در 1929 تنها يك اصلاح در بازار بود، اما كنترل هاي بار شده بر اقتصاد جلوي تنظيم آن را گرفت. هازليت كنترل زدايي كامل از اقتصاد را به عنوان تنها راه براي برون رفت از اين وضع سفارش مي كرد.

    نيشن در برابر هازليت و سياست هاي بازار آزادي كه طرف شان را مي گرفت، پا به ميدان گذاشت و او از اين مجله رفت. در اين ميان، هازليت سر آخر اچ. ال. منكن، سردبير افسانه اي آمريكن مركوري را ستايش مي كرد و حتي مي پرستيد. هازليت و منكن به عنوان دو تا از معدود روشنفكران ضدنيوديل كه از جايگاهي برجسته در ميان مردم عادي برخوردار بودند، علقه هاي سياسي و ادبي يكساني داشتند. منكن مي گفت كه هازليت «تنها منتقد هنري شايسته اي است كه مي شناسم و در عين حال اقتصادداني توانا است كه هم سواد نظري دارد و هم سواد عملي.» منكن مي افزايد: «او يكي از اقتصاددانان انگشت شماري در تاريخ بشر است كه واقعا مي توانند بنويسند.»

    5- هازليت در يك سالي كه در آمريكن مركوري كار كرد (و در آن هميشه به نيوديل يورش مي برد) آناتومي نقد را نيز نوشت؛ كتابي كه بي ترديد كمتر از ديگر آثارش شناخته شده. اين اثر كه در قالب سه گويي نوشته شده، از نقش و كاركرد نقد ادبي دفاع مي كند، اما مستقيما به چند مساله نظري در اقتصاد هم مي پردازد. مي كوشد ارزش ذهني اقتصادي هنر و ادبيات را با ارزش عيني آثار هنرمندان و نويسندگان سازگار كند.

    6-همان سال هازليت تك نگاري كوتاهي با عنوان به جاي ديكتاتوري منتشر كرد كه در آن تا اندازه اي ساده بينانه استدلال كرد كه بايد مهار استبداد دولت را به شورايي از اهالي كسب وكار واگذاشت و سپس كنگره خوش خيال اين پيشنهاد را بي تامل پذيرفت. شوراي مستقل هازليت، حل مشكلات اقتصاد را به دوش «پنج يا هفت اقتصاددان آزموده در حوزه هاي پول و بانك» مي انداخت و اين ها بعد پيش نويس قانون را مي نوشتند.

    سپس علاقه اش به اصلاحات سياسي به نگارش و حالا قانون اساسي تازه انجاميد كه در آن از گذار آمريكا به نظام پارلماني، از آن گونه كه در اروپا وجود دارد، دفاع كرد. چنان كه موري روتبارد نوشته، «چه نگاه هازليت را يكسره بپذيريم و چه نه، او به نكته اي بي اندازه مهم اشاره كرد كه در اين روزهاي افسار گسيختگي قدرت اجرايي، اهميتي بسيار بيشتر پيدا كرده. چه اين كه او معتقد بود كاستي بزرگ قانون اساسي آمريكا اين است كه سبب مي شود كنگره يا عموم مردم نتوانند قدرت افسار گسيخته دولت را كنترل كنند.»

    هازليت پس از ترك آمريكن مركوري، به عنوان سرمقاله نويس و همچنين به عنوان منتقد كتاب در ضميمه اثرگذار نقد كتاب يكشنبه هاي نيويورك تايمز به استخدام اين روزنامه در آمد. او در بخش روزنامه اي نيويورك تايمز مطالبي را در نقد «اداره ملي بهبود صنايع»، امتيازات اتحاديه ها، تنظيم گري در بازار سهام، تورم، حمايت گرايي، همه گونه هاي برنامه ريزي صنعتي، ملي گرايي اقتصادي، كاهش هفته كاري، بيمه بيكاري، رفاه و اعانه، تامين اجتماعي، افزايش ماليات ها، همه ماليات هاي بار شده بر ارث، مخارج دولتي و ديگر اشكال قدرت رو به فزوني دولت مي نوشت.

    7-به ويژه دو تا از نقدهايي كه نوشت، تاثيري ژرف بر تاريخ مكتب اتريش نهاد. اولي نقد برجسته او بر سوسياليسم ميزس بود كه هنگامي كه ميزس هنوز در ژنو درس مي داد، نوشته شد. هازليت مي نويسد كه اين كتاب، «سوسياليسم را تقريبا از همه جنبه هاي ممكن (نظريه اش درباره خشونت و همچنين مالكيت جمعي بر ابزار هاي توليد، آرمان برابري آن، رابطه اش با خانواده و مسائل جنسي، راه حلي كه براي مساله توليد و توزيع به دست مي دهد، عملكرد احتمالي اش در هر دو شرايط ايستا و پويا و پيامدهاي ملي و بين المللي اش) وا مي كاود ... اين كتاب را بايد كوبنده ترين تحليلي دانست كه تاكنون بر سوسياليسم قلمي شده است. بي ترديد حتي برخي خوانندگان ضدسوسياليست حس خواهند كرد كه ميزس هر از گاهي در مدعاي خود بزرگ نمايي مي كند. از سوي ديگر، حتي سوسياليست هاي پر و پا قرص نمي توانند از ستايش شيوه استادانه اي كه ميزس در بحثش به كار مي گيرد، خودداري كنند. او كتاب اقتصادي كلاسيكي را در روزگار ما نوشته.»

    هازليت نسخه اي از نقدش را براي ميزس كه در ژنو بود، فرستاد. اين دو نامه هايي به يكديگر نوشتند و دو سال بعد كه ميزس به آمريكا آمد، هازليت را خبر كرد و به اين شيوه دوستي اي آغاز شد كه يك عمر پابرجا ماند. مارگيت فون ميزس مي نويسد: «هازليت يكي از نخستين كساني بود كه در نيويورك با او ديدار كرد و نقشي فعال را در تثبيتش در آمريكا بر عهده گرفت ... خانواده هازليت كه به خوبي از شرايط او [كه نه پس اندازي داشت و نه سمتي دانشگاهي] آگاه بودند، بسيار مهمان نواز و مهربان رفتار مي كردند».

    هازليت، اين مرد با محبت و بلندنظر كوشيد كه گيتا سرني، دختر مارگيت را با استفاده از رابطه اش با بركينريج لانگ، معاون وزير خارجه از فرانسه تحت اشغال بيرون آورد. مارگيت مي نويسد: «تنها مادر دختري جوان درك مي كند كه اين كار براي من چه ارزشي داشت. شايد خود هازليت مدت ها است كه اين ماجرا را فراموش كرده؛ اما من آن را فراموش نكرده ام و هرگز از ياد نخواهم برد».

    هازليت دومين نقد مهمش را بر راه بردگي هايك نوشت كه در صفحه اول شماره 24 سپتامبر 1944 Times Book Review چاپ شد. او راه بردگي را «يكي از پراهميت ترين كتاب هاي نسل ما» مي خواند. براي درك اهميت فراوان اين نقد در جايگاه والايي كه اين كتاب دست آخر پيدا كرد، تنها كافي است به خاطر بسپريم كه دانشگاه شيكاگو در چاپ نخست اين كتاب، تنها سه هزار نسخه از آن را چاپ كرده بود. اما پس از معرفي آن از سوي هازليت فروشش گل كرد و سرانجام به چاپ ويرايش Reader's Digest آن انجاميد كه نظريه هايك (درباره پيوندهاي ميان سوسياليسم قهوه اي، قرمز و آمريكايي) را به ميليون ها نفر فهماند.

    در 1946 هازليت در حالي كه هنوز در تايمز كار مي كرد، اقتصاد در يك درس، كتابي را كه بيش از هر چيز با آن شناخته مي شود، نوشت. هنگامي كه آن را مي نوشت، كوچك ترين انتظاري نداشت كه به كتابي پر فروش بدل شود. با اين همه فروش آن دست آخر از يك ميليون نسخه گذشت و سبب شد كه در ميان محبوب ترين كتاب هاي اقتصادي كه تاكنون نوشته شده اند، قرار گيرد. اين نكته با نظر به اين كه سمت گيري اش يكسره اتريشي است و حتي خود لودويگ فون ميزس كه هازليت در مقدمه ويرايش نخست از او سپاس گزاري مي كند آن را داوري كرده بود، بسيار طعنه آلود است.

    8- اقتصاد در يك درس به ابزار آموزشي مهمي براي چندين نسل از دانشجويان و اهالي كسب وكار بدل شد و آنها را در برابر مغلطه هاي كينزي كه آن روزها هواخواهان زيادي داشت، محافظت كرد.

    اقتصاد در يك درس، دو نكته سرنوشت ساز درباره انديشه درست اقتصادي را براي خواننده كاملا روشن مي كند.
    نخست، اقتصاد «نه تنها نگاه به اثرات بلافصل هر كنش يا سياست، بلكه كنكاش در اثرات بلندمدت تر آن ها را نيز در خود دارد».

    ثانيا «متضمن ردگيري پيامدهاي اين سياست نه تنها براي يك گروه كه براي همه گروه ها است».

    اين اصول نخست در وا گويي «توهم شيشه شكسته» فردريك باستيا (تماشاچيان كينزي صفت متوهمانه براي اين خرابي جشن مي گيرند، چون به كسب و كار شيشه بر رونق مي بخشد) و سپس درباره انبوهي از موضوعات اقتصادي، از ماليات ها و بسط اعتبار گرفته تا تعرفه ها و حمايت هاي قيمتي به كار گرفته مي شوند. هازليت در يكا يك اين موارد نشان مي دهد كه دخالت قهرآميز دولت براي كمك به يك گروه، در تضاد با منافع بيشتر گروه هاي ديگر و به ويژه مصرف كنندگان قراردارد و هر چند ممكن است به نظر آيد كه اين دخالت ها در كوتاه مدت موفقيت آميز خواهند بود، اما در بلندمدت تنها موجب ناكارآيي مي شوند و استانداردهاي زندگي را مي كاهند.

    انتشار اقتصاد در يك درس، نخستين اثر هازليت كه تنها پيرامون اقتصاد نوشته شده بود، آغاز پيوند هميشگي او با آرمان هاي اتريشي و بازار آزاد را رقم زد. هازليت از ژوئن 1943 به عنوان سرمقاله نويسي بسيار پرنفوذ براي نيويورك تايمز كار كرده بود، اما دو پيشامد دست به دست هم داد تا او را به ترك اين روز نامه وا دارد.

    نخست در روزگاري آشكارا با آرمان هاي بازار آزاد شناخته مي شد كه چنين ديدگاهي طرفداران زيادي نداشت و نويسنده حقيقي مقالاتش كه معمولا بي نام چاپ مي شدند، روز به روز براي خوانندگان آشكارتر مي شد و اين چيزي نبود كه همه آنها تاييدش كنند. دوم اين كه هازليت مقالاتي را در نقد استاندارد شبه طلا كه در توافقنامه پولي برتون وودز پيشنهاد شده بود، مي نوشت. «خود را به ويژه در دنياي روزنامه نگاري در معطوف كردن توجهات [به خطرات اين پيمان] تقريبا تنها يافتم».

    پس از امضاي اين توافق نامه پولي، آرتور سولز برگر، سردبير روزنامه او را به داخل اتاقش خواند و گفت: «خوب! ببين هنري، گذاشته ام اين سرمقاله ها را بنويسي، ولي حالا كه چهل و سه كشور پاي اين قرارداد را امضا كرده اند، ديگر نمي توانيم با آن ساز مخالف بزنيم». هازليت از تاييد اين پيمان نامه سر باز زد و به همين خاطر به كلي از نوشتن درباره آن دست كشيد. او در يك مصاحبه مي گويد: «اين شرايط زمينه را براي روابطي كمابيش متشنج فراهم كرد، اما آن ها اخراجم نكردند».

    9-دو سال بعد كه اقتصاد در يك درس چاپ شده بود و هازليت هنوز پيرامون برتون وودز با هيات تحريريه كشمكش داشت، از نيويورك تايمز رفت. جدايي اش از اين روزنامه را همچنين بايد در پرتو فوران خشمي كه چپ سوسيال دموكرات نسبت به ستونش از خود نشان مي داد و نيز در پرتو تبلور يكباره اين واقعيت ديد كه هازليت سرچشمه واقعي اين مقالات بود. جورج سول درباره اقتصاد در يك درس مي نويسد:

    «هنري هازليت مثل معلم كلاس ديني در يك محله فقيرنشين، ما را به بازگشت به سيره اقتصادي فرا مي خواند. دنيا تقريبا تباه شده؛ هيچ كشوري احتمالا به استثناي ايالات متحده به ايمان متكي نيست و حتي اين جا هم پيامبران دروغين ما را از راه به در كرده اند.اما حقيقت براي هازليت آشكار و روشن است ... روزنامه هايي چون نيويورك تايمز سال ها با مخالفت ملايم با اصلاحات اقتصادي، ترقي خواهان را كلافه كرده اند و هازليت تكيه گاه اصلي تايمز در انديشه اقتصادي بوده.»

    جالب اين است كه به نظر مي رسد شايد خود هازليت آگاه نبوده كه انديشه هايش چقدر از جريان اصلي بيرون است. واپسين تجربه هايش با چپ ها با روزنامه اي داراي سو گيري ايدئولوژيك بوده و نه با حرفه جريان اصلي به منزله يك كل.

    «در 1946 كه اقتصاد در يك درس را نوشتم، كاملا درك نمي كردم كه بيشتر نوشته هاي اقتصادي چقدر سوسياليستي شده اند. اين براي من مايه نيك بختي بود، چون كتابم به هيچ رو خشم آلود نبود؛ تنها سر به سر كنترل كننده ها و تعيين كنندگان قيمت ها مي گذاشت. فكر مي كنم اين يكي از چيزهايي است كه خواننده ها را به سوي خود مي كشيد - خشم زيادي در كتاب نبود. با مداخله گراها به شيوه اي رفتار مي كرد كه انگار واقعا نمي دانند درباره چه صحبت مي كنند.»

    حالا كه از تايمز رفته بود، داشت نگارش مهم ترين كتابش در دفاع از مكتب اتريش را شروع مي كرد. نقش تازه اش به عنوان نويسنده ستون «موج هاي كسب و كار» در نيوزويك وعده گاهي هفتگي برايش فراهم كرد تا ديدگاه هايش را بيان كند و وقت و فرصت كافي به او داد تا باقي انرژي اش را صرف روزنامه نگاري و كنكاش در دانش اتريشي كند.

    كارش را با سلسله مقالاتي درباره دو مساله مهم اقتصادي پس از جنگ، كنترل قيمت ها (و تلاش مرتبط با آن براي «تثبيت» اقتصاد از راه ديگر گونه هاي كنترل) و مشكل رو به رشد اعتصاب هاي كارگري آغاز كرد. با اشاره دقيق به اينكه كنترل هاي قيمتي، خود ريشه ناپايداري اقتصادي اند، از برچيدن بي درنگ همه آنها و نيز از پايان بلافاصله همه امتيازات اتحاديه هاي كارگري كه از تغيير دستمزدها به سطحي تازه پس از جنگ جلوگيري مي كردند، پشتيباني كرد.

    درون مايه مقالاتش آن بود كه قيمت ها ابزارهاي پيام رسان ضروري اي هستند كه امكان سبك و سنگين كردن ارزش منابع و خدمات را به بنگاه داران و مصرف كنندگان مي دهند. بدون قيمت هايي كه آزادانه بالا و پايين شوند، حتي كشوري كه در ظاهر كاپيتاليستي است، تنگناها، ناكارآيي ها و آشوب هايي اقتصادي كه اقتصادهاي برنامه ريزي شده را به تنگ آورده بود، تجربه مي كنند. هازليت همچنين توضيح داد كه اعتصاب هاي اتحاديه اي چيزي نيست كه انتظار داشته باشيم در بازار آزاد رخ دهد، بلكه پيامد امتيازات ويژه هستند.

    افزون بر آن، دولت ترومن اعتصاب هاي اتحاديه اي را به مثابه ابزاري سياسي تشويق مي كرد.
    در 1949 دولت ترومن سخت دنبال آن بود كه برنامه هاي مخارج داخلي خود را با برنامه هاي بين المللي اش سازگار كند. اما هازليت به رشد دولت رفاهي آمريكا در قالب تامين اجتماعي و برنامه كمك به دانشجويان و به رشد ايدئولوژي تورم گرايانه كه وانمود مي كرد همه گرفتاري هاي اقتصاد كلان را از راه گسترش اعتبار از ميان مي برد، حمله كرد. او بازگشت به استاندارد طلاي تبديل پذير سده نوزدهمي را سفارش مي كرد.

    هازليت در يك سلسله مقاله دوران ساز درباره انزواطلبي و انترناسيوناليسم، تقريبا به تنهايي بي پايگي تلاش دولت ترومن براي اين كه مخالفان كمك هاي خارجي را انزواطلباني سر در گل فرو برده جا بزند (تلاشي كه تا امروز همچنان ادامه دارد)، نشان داد.

    در نگاه هازليت، ويژگي انترناسيوناليسم واقعي، نه وام ها و ديوان سالاري هاي بين المللي، كه تجارت آزاد و رهاي جهاني است (كه نه دولت ترومن و نه دولت آيزنهاور هيچ يك پشتيبان واقعي اش نبودند).

    هازليت همچنين در مخالفت با هزينه هاي زياد به رغم كسري بودجه، نگاه به راه هاي به اصطلاح گريز از ماليات ها به مثابه يارانه، پرتاب سفينه به ماه، كمك هاي كشاورزي و سياست هاي ضد كسب و كار كه رس ثروتمندان را مي كشيد، سر مقاله مي نوشت.

    در همين دوره و در توالي اي نسبتا پرسرعت، هازليت يك رشته كتاب هاي بسيار نوآورانه منتشر كرد كه نظريه اتريشي را توضيح مي دادند و آن را چون بنياني براي تحليل انتقادي نظريه هاي رقابتي و سياست هاي دخالت گرايانه به كار مي بستند.

    آيا دلار دنيا را نجات خواهد داد؟ و مغلطه هاي بند چهار بر اين پايه كه هم كمك هاي توسعه اي و هم برنامه مارشال، سرشت خلق ثروت را بد تفسير مي كنند و اهميت به كارگيري سرمايه برآمده از بازار در پي ريزي بنيان هاي توسعه اقتصادي را ناديده مي گيرند، به آنها حمله مي كردند. مدافعان برنامه مارشال در سال هاي بعد، به ويژه از نقد هازليت بر اين برنامه با عنوان سرچشمه اي بسيار آزاردهنده از منفي نگري ياد مي كردند.

    10-در 1951 هازليت روايتي داستاني از فرآيند اجتماعي زدايي به دست داد كه اگر ديكتاتوري خوش قلب در يك نظام سوسياليستي جهاني، تكه هاي ساز و برگ مداخله گرايي را آهسته آهسته از همديگر باز مي كرد، رخ مي داد.

    موري روتبارد اين روايت را «تنها رماني كه تاكنون نوشته شده و نظريه ميزسي امكان ناپذيري محاسبه در سوسياليسم را شرح مي دهد و برايش مثال مي آورد»، خوانده است.

    اين رمان پس از فروپاشي دولت هاي سوسياليستي در اروپاي شرقي در سال 1989 نگاه ها را دوباره به سوي خود كشيد و بحث هايي در اين باره كه سياست گذار بايد آهسته يا تند باشد، در گرفت. هازليت همچنين در سال 1956 كتابخانه مرد آزاد، كتابنامه اي با حاشيه هاي ژرف از آثار نوشته شده پيرامون انديشه ليبرتارين را كه به ترتيب الفبا چيده شده بودند، نوشت.

    اين كتابنامه مطالعات گسترده اي را كه هازليت در فلسفه و اقتصاد انجام داده بود، به نمايش مي گذاشت و به كتاب مرجع معياري براي شكوفايي نهضت بازار آزاد بدل شد.

    11-پروژه بعدي هازليت، نگارش رديه اي صفحه به صفحه بر نظريه عمومي كينز بود؛ كاري كه پيش تر هيچ اقتصادداني براي انجامش نكوشيده بود.

    در حقيقت چنان كه هازليت مي گويد، در ادبيات گسترده كينزي، تفسيرهاي ارزشمند انگشت شماري بر خود كتاب كينز وجود داشت. بيشتر كينزي ها آنچه را كه شرح و تفسيرهايي بر استاد بزرگ خود مي پنداشتند مي نوشتند، در حالي كه به شيوه اي عجيب به خود او بي توجهي مي كردند.

    افراد انگشت شماري كه واقعا به كنكاش در نظريه عمومي پرداختند، كار خود را از اين فرض آغاز مي كردند كه اين كتاب هم يك دست و بسامان است و هم عميقا بخردانه و كار شان را تنها كشف دقيق اين نكته مي دانستند كه چه چيزي آن را چنين كرده.
    هازليت رويكرد مقابل اين را برگرفت.

    به قصد كشف پاسخ اين پرسش سراغ اين پروژه آمد كه آيا اين كتاب حقيقتا يك دست است يا خير، چه رسد به اينكه خردمندانه باشد. او در يكا يك حوزه هاي مختلف، با ساختارهاي نظري ناقص و از شكل افتاده، ناسازگاري، نارسايي هاي منطقي، استدلال هاي ناقص، قياس هايي كه ظاهر توضيح را به خود گرفته بودند و توصيه هاي غيرقابل دفاع سياستي روبه رو شد.

    محصول پاياني، شكست «اقتصاد جديد» بود؛ كتابي چهارصد و پنجاه و هشت صفحه اي كه كينز، اقتصاددان بزرگ آن روزگار را زمين زد. به قول ميزس، «هازليت پندارهاي نادرست كينز را يكسره درهم كوفته». از زاويه ديد مكتب اتريش، بيش از هر نوشته ديگري اين كتاب است كه بايد سهم يگانه و بي همتاي هازليت در تاريخ انديشه پنداشته شود.

    هازليت نقدهايي را كه بعد ها در ادبيات اتريشي بر اقتصاد كلان سر برآورد، پيش پيش بيان كرده بود. او به ويژه مي گويد كه كينز ارتباط ميان پس انداز و سرمايه گذاري را در دو بافت ناسازگار بررسي مي كند. از يك سو از همساني تعريفي اين دو دفاع مي كند و از سوي ديگر دليل مي آورد كه اين دو همواره آشفته و در هم ريخته هستند و بايد به ميانجي گونه اي دخالت گرايي تصحيح شوند.

    12 -روتبارد كتاب هازليت درباره كينز را شاهكار او خواند، اما خود هازليت كتابش درباره اخلاق اجتماعي را مهم ترين نوشته اش مي دانست.

    اين كتاب شرحي است بر نظريه ميزس درباره همياري اجتماعي به مثابه معياري هنجاري براي ارزيابي سياست هاي عمومي (و به اندازه اي كمتر براي اخلاق شخصي) كه گاهي فايده گرايي قاعده نگر خوانده مي شود. در حالي كه بسياري از نويسندگان سنت اتريشي مسير روتبارد (و حتي آين رند) را در آميزش نظريه اقتصادي با چارچوب اخلاقي حق محور پي گرفته اند، خود ميزس پا مي فشرد كه مطالبه حق نمي تواند به شيوه اي خردمندانه بنياد گذاشته شود.

    بديل ميزسي، سازگاري درازمدت منافع ميان افراد و جامعه و تعهد اخلاقي افراد به ارزيابي رفتار فردي و نظام هاي اجتماعي در پرتو اين سازگاري منافع را بديهي مي گيرد. جوامع بايد مسيرهايي را دنبال كنند كه به همياري، رفاه و صلح مي انجامد و در راه هايي كه به درگيري فقر و جنگ ختم مي شود، پا نگذارند. هازليت اين ديدگاه را «مكتب تعاون» خواند و از آن در برابر بديل هايش دفاع كرد.

    13-از 1964 تا ميانه دهه 1970 هازليت چند پژوهش انجام داد كه افسانه دولت رفاه را بر پايه اصول اقتصادي رد كردند و مسائلي را كه اين روزها در ادبيات اين بحث به خوبي جا افتاده اند، پيش بيني مي كردند.

    انسان در برابر دولت رفاه، برنامه هاي معطوف به مهار دولت رفاه را كه سرشتي آهسته و گام به گام داشتند و به ويژه ماليات منفي بر درآمد را كه ميلتون فريدمن پيش نهاده بود (و دست آخر به «اعتبار مالياتي بر درآمد كسب شده» بدل شد) نقد مي كرد. در نگاه او همه طرح هايي كه سياست هاي رفاهي را مهار مي كنند، صرفا انگيزه هاي تازه اي را براي فقير شدن و فقير ماندن به دست مي دهند و در همين حال ضدمحرك هايي ساختگي را بر كسب در آمد بار مي كنند.

    14-هازليت از برچيدن تمام عيار دولت رفاه پشتيباني مي كرد و اين تنها موضعي بود كه آن را با علم دقيق اقتصاد همخوان مي دانست. چيرگي بر فقر نشان داد كه در سراسر تاريخ، استانداردهاي زندگي پس از بر پايي بازارهاي آزاد بسيار بهتر شده اند. در برابر، مداخله گرايي در گوشه گوشه تاريخ بشر مشكل فقر و آشفتگي اقتصادي را در پي آورده است.

    هرچند هازليت در اين سال ها بيشتر بر نوشتن كتاب تمركز كرد، هيچ گاه از شدت تلاش هاي ژورناليستي اش در نشريات نكاست. به عنوان يكي از دبيران فريمن (53-1950) كار كرد، ستوني هفتگي را كه همزمان در سطح ملي منتشر مي شد، براي لس آنجلس تايمز (69-1966) مي نوشت و در دهه 1970 و سال هاي آغازين دهه 1980 به نگارش براي The Freeman، Human Events و National Review ادامه داد. آخرين مقاله چاپ شده اش در شماره آغازين The Review of Austrian Economics منتشر شد.

    15-هازليت نويسنده اي صاحب سبك و تيز هوش و هواخواه نستوه فردگرايي و اقتصاد كاپيتاليستي، از خودگذشتگي هايي شخصي را به جان خريد كه براي اعتقاد به باورهايي كه آن روزها بسيار بي طرفدار بودند، ضروري بود.

    پيش از جنگ، جايگاهي والا در حلقه هاي انتشاراتي داشت و اين با نظر به آن كه تحصيلات رسمي عالي يا شرايط لازم را نداشت، دستاوردي بسيار چشمگير بود. با اين حال مسيري را برگزيد كه فكر مي كرد حقيقت او را به سويش رانده و در اين راه آرمان هايي عميقا نا محبوب را پي گرفت.

    امروزه تا اندازه اي به خاطر تلاش هاي آموزشي نهضت بازار آزاد كه هازليت به پي ريزي شان كمك كرد، او بسيار بيشتر از زمانه خود انديشمندي متعلق به جريان اصلي به نظر مي رسد.

    هازليت در سخنراني اي در 1964 گفت: «وقتي سربرمي گردانم و به زندگي حرفه اي خودم نگاه مي كنم، مي توانم دلايل زيادي براي دلسردي شخصي پيدا كنم. كم تلاش نكرده ام. يك دو جين كتاب نوشته ام. در بيشتر 50 سال گذشته، از بيست سالگي به اين سو عملا هر هفته مي نوشته ام؛ خبر، سرمقاله، ستون، مقاله. به گمانم در كل بايد نزديك به ده هزار سرمقاله، مقاله و ستون نوشته باشم، چيزي نزديك به ده ميليون كلمه! كه هنوز در بازار هست! معادل نزديك به 150 كتاب متوسط!

    با اين همه چه چيزي عايدم شده؟ ... دنيا بي اندازه سوسياليستي تر از هنگامي شده كه من كارم را آغاز كردم ... با اين وجود به آينده اميدوارم. گذشته از هر چيز، هنوز تندرستم، مي توانم بنويسم، مي توانم انديشه هاي نامحبوب و بي طرفدار را بنويسم و هنوز دست برنداشته ام.

    بسياري از شما هم همين طور. پس اين پيام من به شما است: دل شاد باشيد، سرزنده باشيد. اگر هنوز در اين جنگ پيروز نشده ايد، هنوز هم آن را نباخته ايد ... حتي آن عده از ما كه به هفتاد سالگي رسيده ايم يا از آن گذشته ايم، نمي توانيم دست روي دست بگذاريم و باقي زندگي مان را زير آفتاب فلوريدا چرت بزنيم. روزگار بي باكي مي طلبد. سختكوشي مي طلبد.

    اما اگر ضروريات زيادند، به اين خاطر است كه آن چه در معرض خطر قرار گرفته، حتي از اين هم مهم تر است. آن چه در خطر قرار گرفته، آينده آزادي انسان، آينده تمدن است.»

    پل كوييك، راجر گريسون، لولين راكول و جوزف سالرنو با نظراتشان بسيار به من كمك كردند. مسووليت خطا ها تنها برعهده نويسنده است.






    پاورقي:
    1- موري روتبارد در بازار آزاد (دسامبر 1987)، ص 4 مي نويسد:
    «خود من سال ها پيش از آنكه ميزسي باشم، هازليتي بودم. در حقيقت پيش از آنكه چيزي از فون ميزس شنيده باشم، هنري هازليت را مي شناختم. در طول جنگ جهاني دوم و اندكي پس از آن كه تازه داشتم به اقتصاد بازار آزاد علاقه پيدا مي كردم، هنري همه جا بود؛ نيوزويك، راديو و بعدها تلويزيون. منطقي، تيزهوش، هشيار و راسخ؛ پيام بازار آزاد را با خود اين سو و آن سو مي برد. و تنها او چنين بود.»

    2- ناپدري هازليت او را به فرزندي پذيرفت و نام خانوادگي اش به «پيبس» تغيير كرد. اما در شانزده سالگي كه ناپدري اش درگذشت، نام خانوادگي اش را دوباره به هازليت بازگرداند.

    3- هازليت در مصاحبه اي با ريزن (دسامبر 1894)، ص 37 مي گويد:
    «يادم مي آيد كه هيچ گونه مهارتي نداشتم. شغلي پيدا مي كردم و دو سه روزي سر كار مي رفتم و بعد اخراج مي شدم. اين هيچ وقت مرا نه شگفت زده مي كرد و نه به هم مي ريخت، چون صبح زود تايمز مي خواندم، در آگهي ها مي گشتم و عملا همان روز شغلي پيدا مي كردم. اين نشان مي دهد كه اگر بازار آزاد حاكم باشد، چه اتفاقي رخ مي دهد. آن روزها چيزي به عنوان حداقل دستمزد وجود نداشت. چيزي به عنوان اعانه نداشتيم. تنها شايد جا هايي بود كه مي شد كمك مختصري گرفت، اما هيچ بيمه اجتماعي نظام مندي نداشتيم. بازار آزاد برقرار بود. به همين خاطر معمولا روز بعد شغلي پيدا مي كردم و سه چهار روز بعد اخراج مي شدم. اما هر بار چيزي تازه ياد مي گرفتم و سر آخر هفته اي سه چهار دلار درمي آوردم.»

    4- همچنين در اين سال ها نورتون، نگارش زندگينامه برتراند راسل را به او سفارش داد. «در سال هاي 1928 و 1929 در نيويورك و لندن روزهاي زيادي را با او گذراندم تا اينكه يك روز كه داشت از گذشته ها برايم حرف مي زد، يكباره گفت: مي داني، زندگي خيلي جالبي داشته ام. فكر مي كنم دوست دارم زندگينامه ام را خودم بنويسم.»

    5- اين نقل قول روي جلد ويرايش نخست اقتصاد در يك درس آمده و نمي دانم كه پيش از آن جايي چاپ شده بود يا نه.

    6- هازليت اين موضع را برمي گيرد كه مي توان با تامل درباره «ذهن اجتماعي» كه سرچشمه شهرت روشنفكر است، دركي تقريبي از ارزش هنري و ادبي به دست آورد. با استفاده از مفهوم ذهن اجتماعي، از افتادن در دام ذهن گرايي راديكال ساختارشكن ها (هازليت نقدي تمام عيار بر ساختارشكني ماركسيستي را در پيوست اين كتاب به دست مي دهد) و عينيت گرايي افراطي كه نقش سليقه و ترجيحات را در ارزيابي ارزش هنري رد مي كند، پرهيز مي كنيم.

    7- هازليت در همان زمان در صفحات نقد كتاب، كتاب هايي از برتراند راسل، جان ديويي، ولز، جورج سانتايانا و استيوارت كيس يا درباره آنها را نقد مي كرد. آوازه هازليت و قلم خوبش سبب مي شد كه غالبا جايگاهي برجسته در صفحه نخست اين بخش داشته باشد.

    8- «از استاد فون ميزس به خاطر مطالعه دستنويس كتاب و پيشنهاد هاي سودمند شان سپاسگزارم». ميزس تنها كسي است كه چنين از او سپاسگزاري شده. هازليت در ارتباط با تاثير فكري كه ديگران بر او نهاده اند، از فردريك باستيا، فيليپ ويكستيد و ميزس نام مي برد. او به طور خاص درباره ويكستيد مي گويد كه پس از نخستين باري كه عرف اقتصاد سياسي را خواندم، «يك لحظه متوجه شدم كه عالم اقتصاد تقريبا با كل دنياي كنش و تصميمات انسان هم دامنه است (لودويگ فون ميزس بعدها اين نكته را بسيار روشن تر كرد)».

    9- اين مساله كه كدام يك از سرمقاله ها را او نوشته بود، يك راز ماند تا اينكه در 1944 كتابنامه اي تقريبا كامل از نوشته هايش منتشر شد كه نزديك به سه هزار مقاله بي نام در آن آمده بود. بنگريد به Henry Hazlitt: A Giant of Liberty كه نويسنده همين متن، آن را از اسنادي كه عمدتا در كتابخانه پژوهشي جورج آرنتس در دانشگاه سيراكيوز نگهداري مي شوند، گردآوري كرده است.

    10- پيمان نامه اي براي اعطاي كمك هاي خارجي كه پس از جنگ جهاني دوم بر پايه بند چهارم سخنراني ترومن در آغاز رياست جمهوري اش در سال 1950 تدوين شد.

    11- اين كتاب صد و هفتاد و شش صفحه اي، به طعنه زوال ادبيات معاصر موجود در 1956 را برجسته مي كند. اگر قرار بود امروز كتابي مشابه نوشته شود، حجمي بسيار بزرگ تر مي يافت.

    12- افزون بر آن هازليت كتاب راهنمايي را با عنوان ناقدان اقتصاد كينزي
    (The Critics of Keynesian Economics) منتشر كرد كه نوشته هايي از سه، جان استوارت ميل، ژاكوب وانير، فرانك نايت، اتين مانتو، هايك، فرانكو موديگلياني، بنيامين آندرسون، فيليپ كورتني، گوردون واسون، گرت گرت، ژاك روف، جان ويليامز، آلبرت هان، لودويگ فون ميزس، جوزف استگ لورنس، ويلهلم روپكه، هات، آرتور برنز، ملكيور پالي و ديويد كوردرايت را در خود داشت. او با اين كار منبع مهمي براي بحث هاي مخالف ديدگاه كينزي را در اختيار باز مانده هاي ضدكينز گذاشت و در كنار آن با ظرافت نشان داد كه پيشينه توهمات كينزي درباره نقايص ذاتي در نظام قيمت ها به قبل از نظريه عمومي بازمي گردد.

    13- يكي از آخرين پروژه هاي هازليت اين بود كه مجموعه اي از نوشته هاي فيلسوفان رواقي را گرد هم آورد.

    14- Rule Utilitarianism

    15- cooperation

    16 - للاند ييگر در مصاحبه اي درThe Austrian Economics Newsletter (تابستان 1991)، ص 6 به اين كتاب هازليت به عنوان منبع الهامي در كتاب خودش درباره اخلاق اجتماعي اشاره مي كند.

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. سنگ گرانيت , ترکيه
    توسط FARAHMA در انجمن مواد و مصالح و سنگ های ساختمانی، لوازم خانگی
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: 15-08-2015, 21:13
  2. درخواست عاجزانه از مديريت سايت
    توسط binalood2 در انجمن عرضه و تقاضای محصول
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: 08-05-2014, 01:21
  3. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 08-08-2013, 09:53
  4. ابزار انتخاب سبک مديريت مناسب برای افراد
    توسط مرتضی در انجمن مدیریت
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 09-05-2013, 08:27
  5. مديريت بازاريابي در سازمان هاي بين المللي
    توسط حاجي در انجمن اخبار بازرگانی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 31-10-2012, 23:55

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •