ورود به حساب ثبت نام جدید فراموشی کلمه عبور
برای ورود به حساب کاربری خود، نام کاربری و کلمه عبورتان را در زیر وارد کرده و روی «ورود به سایت» کلیک کنید.





اگر فرم ثبت نام برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.









اگر فرم بازیابی کلمه عبور برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.





صفحه 1 از 4 123 ... آخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 39
  1. #1
    تاریخ عضویت
    Dec 2011
    محل سکونت
    گوانگجو- چین
    نوشته ها
    1,599
    4,627
    مدیر ارشد
    مدیر ارشد

    دفترچه خاطرات بازرگانی

    با سلام به همه اهالی تاجربانک

    دنیای تجارت و بازرگانی میتونه دنیایی پر از خاطرات باشه...در تمام پروژه های وارداتی و صادراتی، کوچیک و بزرگ، با افراد زیادی در ارتباط هستیم و در موقعیتهای مختلفی قرار میگیریم که خاطرات زیادی رو برامون رقم میزنن، خاطراتی شیرین و بعضا تلخ، اما همه خاطرات بازرگانی میتونن درسها و تجربه هایی رو با خودشون داشته باشن.

    در این تاپیک خاطراتمون رو از دنیای تجارت و بازرگانی میتونیم برای اهالی تاجربانک تعریف کنیم... بالاخره کافه بازرگان هست و کافه جای خوبی هست برای تعریف خاطرات...
    ویرایش توسط مرتضی : 22-01-2013 در ساعت 06:55
  2. #2
    تاریخ عضویت
    Dec 2011
    محل سکونت
    گوانگجو- چین
    نوشته ها
    1,599
    4,627
    مدیر ارشد
    مدیر ارشد
    اولین خاطره رو خودم تعریف کنم تا دوستان دیگه هم شروع کنن به تعریف خاطرات از دنیای تجارت و سفرهای تجاریشون

    چند ماه پیش برای تحویل گرفتن بار از کارخونه و همچنین بازدید از چند کارخونه دیگه و عقد قراردادهای جدید به یکی از شهرهای شمالی چین رفته بودم، من به همراه یکی از کارمندهای چینی شرکتمون، سفر طولانی بود و وقتی رسیدیم با مدیرعامل و مدیرفروشهای چند کارخونه دیدار داشتیم، در اینجا معمولا رسم هست که وقتی شما برای بازدید از یه کاخونه ای میرید، حتما مدیریت کارخونه به همراه چند نفر از اعضای کارخونه ، شما رو به صرف شام یا نهار دعوت میکنن، طبق همین رسم ، ما رو برای شام به یه رستوران سنتی چین دعوت کردن،من به همراه کارمند چینیمون و مدیر فروش کاخونه و 2 نفر دیگه از اعضای کارخونه رفتیم به یه رستوران چینی.

    خلاصه رفتیم داخل رستوران و من شدیدا نگران غذا بودم، که قراره چی بیارن بخوریم، چون اینجا چین هست و هر جَک و جونوری رو ممکنه بخورن، هوا به شدت سرد بود و من لباس گرم با خودم نبرده بودم، و شدیدا سردم بود و مدام این چینی ها داشتن حرف میزدن و کارمند چینی ما داشت ترجمه میکرد برای من ، یکشون هم که یه کمکی انگلیسی بلد بود ولی لهجه اش اونقدر عجیب رو غریب بود که چند بار یه جمله رو تکرار میکرد تا متوجه بشم چی میگه، خلاصه گرم صحبت و ترجمه و لهجهء اون چینی بودیم که غذا اومد، چند مدل غذا آوردن، یه نگاهی به غذاها کردم دیدیم، قیافشون بد نیست و بوی خوبی هم دارن، به کارمند چینیمون گفتم این گوشتِ خوک و سگ و گربه که نیست، خندید و گفت نه، نیست. منم با خیال راحت شروع کردم به خوردن و لذت بردن از غذا، خوردیم و خوردیم و خوردیم و حرف زدیم.

    غذا تمام شد و از رستوران اومدیم بیرون، دم در رستوران، یه سیگار آتیش زدم و مشغول تشکر و از این حرفا بودیم که دیدم، عکس یه حیوان عظیم الجثه رو بر سر در رستوران زدن، یه عکس خیلی بزرگ، بزرگتر از ابعاد واقعی و کاملا رنگی، عکس مربوط به حیوانی بود با گوشهای بسیار دراز که خندهء ملیحی به لب داشت و زل زده بود تو چشام .

    در حالی که به عکسِ مربوطه اشاره میکردم، به کارمندمون گفتم این چیه؟ گفت: donkey ....گفتم چرا اینجا زدن عکسش رو؟ گفت برای اینکه در این رستوران فقط با گوشتِ donkey غذا درست میکنن.

    بله و بدین سان بنده متوجه شدم که اون شب گوشت donkey یا همون الاغ خودمون رو نوش جان کردم . حالا شما هم اگه یه موقع اومدین چین و رفتین به رستوران چینی (مخصوصا در شهرهای کوچیک) قبلش دقیقا بپرسین چی دارین میخورین...ممکنه هرچیزی باشه...تازه من شانس آوردم donkey بود، میتونست هرچیز دیگه ای باشه
    ویرایش توسط مرتضی : 22-01-2013 در ساعت 09:54
  3. #3
    تاریخ عضویت
    Dec 2012
    محل سکونت
    ایران-فارس-فسا
    نوشته ها
    79
    336
    کاربر جدید
    کاربر جدید
    سلام
    مرتضی جون یه حرفایی میزنیا!!!! تو مگه تو ایران تاحالا کباب یه سوسیس و همبرگر و کالباس و از این گروه غذاها میل نکردی؟! میدونی چند درصدشون از گوشت حلال و سالم استفاده میکنند؟ میدونی تاحالا چند تاشونو اداره بهداشت بخاطر استفاده از گوشت گوسفند یا گاو مرده جریمه کرده؟! گوشت الاغ که تازه گوشت خوبه هست!!! همین دو سه سال پیش بود که یه چاه پر از پوست گربه!!!!! آره درست خوندی پوست گربه در نزدیکی یکی از مجتمع های خوشنام و برند فراورده های گوشتی در استان فارس پیدا شد که متوجه شدیم تمام اون همبرگرهای گرون و خوشمزه ای که از این شرکت خرید میکردیم با گوشت گربه های بیچاره و بی خانمان کوچه و خیابونای شیراز درست شده بوده و اونجا بود که ما به طعم اصیل گربه ایرانی اونم از نژاد اصیل شیرازی ایمان آوردیم! و فهمیدیم که چقدر برخی تکرار میکنم برخی از رستوران ها و شرکت های مواد غذایی زحمت کش و غیور کشور عزیزمون ایران از چینی ها پدرسوخته تر هستند. من که واقعا به این موضوع غرور میورزم.
  4. #4
    تاریخ عضویت
    Dec 2011
    محل سکونت
    گوانگجو- چین
    نوشته ها
    1,599
    4,627
    مدیر ارشد
    مدیر ارشد
    نقل قول نوشته اصلی توسط j.ostovar850 [Only Registered and Activated Users Can See Links. Click Here To Register...]
    سلام
    مرتضی جون یه حرفایی میزنیا!!!! تو مگه تو ایران تاحالا کباب یه سوسیس و همبرگر و کالباس و از این گروه غذاها میل نکردی؟! میدونی چند درصدشون از گوشت حلال و سالم استفاده میکنند؟ میدونی تاحالا چند تاشونو اداره بهداشت بخاطر استفاده از گوشت گوسفند یا گاو مرده جریمه کرده؟! گوشت الاغ که تازه گوشت خوبه هست!!! همین دو سه سال پیش بود که یه چاه پر از پوست گربه!!!!! آره درست خوندی پوست گربه در نزدیکی یکی از مجتمع های خوشنام و برند فراورده های گوشتی در استان فارس پیدا شد که متوجه شدیم تمام اون همبرگرهای گرون و خوشمزه ای که از این شرکت خرید میکردیم با گوشت گربه های بیچاره و بی خانمان کوچه و خیابونای شیراز درست شده بوده و اونجا بود که ما به طعم اصیل گربه ایرانی اونم از نژاد اصیل شیرازی ایمان آوردیم! و فهمیدیم که چقدر برخی تکرار میکنم برخی از رستوران ها و شرکت های مواد غذایی زحمت کش و غیور کشور عزیزمون ایران از چینی ها پدرسوخته تر هستند. من که واقعا به این موضوع غرور میورزم.
    نگو استوار!!!گوشت گربه؟!!! گوشت گاو و گوسفند مرده و الاغ شندیده بودم ولی گربه دیگه شاهکاره
    ویرایش توسط مرتضی : 08-02-2013 در ساعت 13:09
  5. #5
    تاریخ عضویت
    Dec 2012
    محل سکونت
    گیلان -لاهیجان
    نوشته ها
    514
    1,613
    کاربر ممتاز
    کاربر ممتاز
    سلام به داش مرتضی و تشکر از طرح خاطرات تجارت یا سفر .والا من برای راه اندازی خط تولید چای سبز گفتن چینی ها این تکنولوژی رو بهتر از هندو جاهای چای خیز بلد هستن اومدیم رنج سفر رو به جون خریدیم و راه ابریشم رو در پیش گرفتیم گروهی که با ما اومدن چین در پکن هتل ماریوت مستقر شدیم از روز ورود هرکسی میگفت من چه کار میخوام انجام بدم یکی میگفت ماساژ اینجا خیلی معروفه یکس میگفت ابریشم معروفه یکی میگفت سنگ زینتی معروفه یکی دیگه از پوشاک و غذا دریایی تمجید میکرد خلاصه کسی به فکر راه اندازی ودیدن خط تولید نبود از من پرسیدن تو چه کار میکنی گفتم اول برم کارخونه چای رو ببینم تا بعدش ببینم که چی میشه خلاصه مارو بردن به یه کارخونه چای چندین نفرم به چینی توضیح میدادن صرف نهار بردن رستوران تا برای خرید چای سبز هم مخ ما رو بزنن . من کلا با خوردن هیچ نوع غذا مشکل ندارم فقط بد بو نباشه خلاصه موقع خوردن غدا همه دیدن من بدون مشکل دارم میخورم شروع کردن به خوردن یکی از دوستان گفت خشایار این عجب گوشت استیک خوبی گفتم آره استیک قورباغه هست چشم شما دوستان روز بد نبینه رستوران شد دریای از بالا آوردن همراهان من .جوی بود غیز قایل وصف[Only Registered and Activated Users Can See Links. Click Here To Register...] اینم استیک بقول دوستان قورقابه
    اما داستان ادامه دارکه چه بر سایر دوستانم گذشت و من .................................................. .........
    ویرایش توسط خشایار : 08-02-2013 در ساعت 10:29
  6. #6
    تاریخ عضویت
    Dec 2011
    محل سکونت
    گوانگجو- چین
    نوشته ها
    1,599
    4,627
    مدیر ارشد
    مدیر ارشد
    نقل قول نوشته اصلی توسط خشایار [Only Registered and Activated Users Can See Links. Click Here To Register...]
    سلام به داش مرتضی و تشکر از طرح خاطرات تجارت یا سفر .والا من برای راه اندازی خط تولید چای سبز گفتن چینی ها این تکنولوژی رو بهتر از هندو جاهای چای خیز بلد هستن اومدیم رنج سفر رو به جون خریدیم و راه ابریشم رو در پیش گرفتیم گروهی که با ما اومدن چین در پکن هتل ماریوت مستقر شدیم از روز ورود هرکسی میگفت من چه کار میخوام انجام بدم یکی میگفت ماساژ اینجا خیلی معروفه یکس میگفت ابریشم معروفه یکی میگفت سنگ زینتی معروفه یکی دیگه از پوشاک و غذا دریایی تمجید میکرد خلاصه کسی به فکر راه اندازی ودیدن خط تولید نبود از من پرسیدن تو چه کار میکنی گفتم اول برم کارخونه چای رو ببینم تا بعدش ببینم که چی میشه خلاصه مارو بردن به یه کارخونه چای چندین نفرم به چینی توضیح میدادن صرف نهار بردن رستوران تا برای خرید چای سبز هم مخ ما رو بزنن . من کلا با خوردن هیچ نوع غذا مشکل ندارم فقط بد بو نباشه خلاصه موقع خوردن غدا همه دیدن من بدون مشکل دارم میخورم شروع کردن به خوردن یکی از دوستان گفت خشایار این عجب گوشت استیک خوبی گفتم آره استیک قورباغه هست چشم شما دوستان روز بد نبینه رستوران شد دریای از بالا آوردن همراهان من .جوی بود غیز قایل وصف[Only Registered and Activated Users Can See Links. Click Here To Register...] اینم استیک بقول دوستان قورقابه
    اما داستان ادامه دارکه چه بر سایر دوستانم گذشت و من .................................................. .........


    کلا تمام کسانی که به چین سفر میکنن، بخش بزرگی از خاطراتشون مربوط به خوردن هست، بس که همه چیز میخورن اینجا
  7. #7
    jalal13
    مهمان
    سلام
    واقعا فروم توپی درست کردید
    اما با این همه جمعیت اگر همه چیز نخورند که نمیتونند شکم ملت را سیر کنند داخل چین!![
    QUOTE=مرتضی;6657]

    کلا تمام کسانی که به چین سفر میکنن، بخش بزرگی از خاطراتشون مربوط به خوردن هست، بس که همه چیز میخورن اینجا[/QUOTE]
  8. #8
    تاریخ عضویت
    Dec 2012
    محل سکونت
    گیلان -لاهیجان
    نوشته ها
    514
    1,613
    کاربر ممتاز
    کاربر ممتاز
    روز هشتم سفر من تو لابی هتل نشسته بودم گفتن به من فلانی از دیشب تا به الان خبری از آقای فلانی نیست خشایار ندیدی شما گفتم نه هر کسی یه چی گفت لابد تو بازار ابریشم کارخونه ابریشم رو میخره یکی گفت رفته ................ یکی گفت رفته لابد ماساژ بحرحال من تحریک شدم در چین به این بزرگی اقای فلان رو پیدا کنم حالا چه طور پیدا کردم بماند از حوصله دوستان خارج هست بله دیدم اقای فلانی در وان فوجینگ (یه منطقه ای شبیه پاساژ اسکان تهران که توش پوشاک و اسباب بازی فروشی و غیره بفروش میره) با یه زن چینی بحث و مشاجره میکنن .چینی ها به نظر من حیوان ترین ادمهای روی زمین و از لحاظ مغزی در حد جلبک هستن ولی در کار گروهی نظیر ندارن و باز اگر بخوام دقیقتر وصف شون کنم دولتی هاشون زیرک و درایت سیاسی خوب اما مردومانی گوسفند که صبح از خواب بیدار میشن باید از جلو نظام به یه خط به ایستن تا براشون هروز کار توضیح بدن مثل شستن ظرف رستوران بگذریم . من صدا کردم آقای فلانی / اقای فلانی چیه چرا با این زن بحث میکنی و از دیروز تا به الان پیدا نیستی تا منو دید این ادم دید فکر کنم با سن 70 سال های های شروع به گریه کرد میگم چیه بگو توضیح داد که من دیروز اینجا اومدم تا برای خانواده سوغات تهیه کنم به دام این زن حیوان صفت خوردم تمام دارایی منو طلب کرده گفتم به پلیس اینجا زنگ زدی گفت آره پلیس منو آورده که از این زن رضایت بگیرم که اگه نگیرم بفیه ماجرا که حتما زندانی و بقیه داستان .گفتم ماجرا از چه قرار آقای فلانی .آهان یه توضیح بدم که چینی ها بسیار کلاهبردارتر از ایرانی ها هستن پول تقلبی در یه چشم بهم زدن بهت میاندازن یوان تقلبی تا دلت بخواد بهت قالب میکنن و دولتم به نظرمن دستش با مافیا چین تو یه کاسه است اگر 100 یوان چین رو نگاه کنینن عکس رییس مائو رو میبینید برای اینکه تقلب رو از اصل تشخیص بدین باید بقه عکس رییس مائو رو که لمس یا میخراشید باید برجسته باشد و بقیه چیزها . و یه مطلبی که در چین زیاد بچشم میاد به محض اینکه بدونن ایرانی هستی مثل یه کنه به شما میچسبن تا ازشون جنس بخری وگرنه ولت نمیگنن اگر هم که شما رو ول کنن با فحش ایرانی از شما پذیرایی میکنن و راه سواری بر روی ایرانی ها رو خوب بلدن . بعد گفتم اقای فلانی چی شد ه توضیح داد که گفت من 10 روسری ابریشم رو به قیمت مثلا 400یوان خریدم و این زن هم قبول کرد من دست کردم در جیبم دیدم یوان ندارم از خرید منصرف شدم این زن دید من دلار دارم به من با زبان اشاره فهماند که من پول تو رو تبدیل میکنم و تو نگران نباش و دقیقا ماجرا از اینجا شروع شد پول دلار رو به مبلغ 400 دلار رو از این اقا گرفت و بعد با بیشرمی تمام بهش گفت مبلغ این روسری ها رو من با تو به مبلغ 400 دلار معامله کردم برو خلاصه من با یه گرفتاری دنبال مدیر اون پاساژ گشتم و ماجرا رو توضیج دادم با بیشرمی تمام گفت این زن دروغ نمیگه و این مرد با این زن توافق کردن و این یه اگریمنت بین اونا من که کاملا کنترل اعصابم رو از دست دادم که نزدیک بود بزن بزن رو شروع کنم که با یه جمله منو کاملا مات کرد گفت برو که این زن حامله است اگه اتفاقی براش بیافته مسئول بچه این زن و خودش شمایین من با گوشی قرمز شده برگشتم و اینجا بود که با خودم عهد کردم اگه ایرانی بودنم رو به اینها نشون ندم خشایار نیستم و ایران بگرد نیستم حالا در ادامه خواهم گفت چه بلایی سر چینی ها آوردم و به بقیه چه آموزشی دادم تا از باقی مونده سفر لذت ببرن
    ویرایش توسط خشایار : 09-02-2013 در ساعت 13:46
  9. #9
    تاریخ عضویت
    Dec 2012
    محل سکونت
    گیلان -لاهیجان
    نوشته ها
    514
    1,613
    کاربر ممتاز
    کاربر ممتاز
    بخش سوم سفر:یه روز تو فروشگاهی در بایرونگ قدم میزدم و به اجناس چینی که مردم ما سر و دست میشکنن نگاه میکردم دیدم یکی بد فرم بهم چسبیده که بیا بخر و من برای اینکه از شر این زن فروشنده خلاص شم گفتم من اول میخوام برم ماساژ بعد میام برای خرید و برای اینکه باور کنه به حالتی که تمام دست و پا و عضلاتم درد میکنه نمایش بازی کردم قافل از اینکه این زن ول کن ماجرا نخواهد بود . تا دید من گفتم ماساژ داد زد ژیان ژِیان ژیان گفتم چرا داد میزنی بااشاره گفت شوهرمه من که جا خوردم گفتم یبار دیگه آقا پلیس باید بیاد اینبار برای من.خلاصه ژیان اومد گفت چیه گفتم هیچ زنت میگه خرید کن من میگم بعد ماساژ خلاصه فهموند که بریم گفتم کجا گفت ماساژ.من که دیدم خوب خطر اول برطرف شد گفتم بریم تا اونجا فکر میکنم که چه بهانه ای بگیرم و در برم از زیر ماساژ. رسیدیم بقول دوستان ماساژ خونه سریع منو گرفتن چه نوع ماساژی بدیم گفتم پولش چقدر گفتن فول ماساژبدیم 200 یوان .خلاصه یهو یادم اومد من یوان ندارم دست بردم در جیب و گفتم من پول یوان ندارم ولی فقط ریال دارم پول رو از جیبم بیرون آوردم و بهشون نشون دادم اونا هم جا خوردن که چرا یوان ندارم . بعد از مدتی به همدیگه اطلاع دادن چه کنم چه کنم در بین اونها شروع شد تصمیم گرفتن و گفتن قبول ريال بده و پرسیدن مال کجاست گفتم ایران سریع قبول کردن و به من گفتن لباس رو بکن و آماده شو ،من باز جا خوردم که چرا ول کن نیستن .بهانه آوردم که چند برگ ازاین پول رو میخواهید گفتن پول رو دوباره نشون بده من تو جیبم 10 اسکناس 2000 تومانی 5 تا 5000 تومانی و چندتا هم تراول داشتم به تراول که اصلا اعتنا نکردن چسبیدن به رنگ ابی پول که 2000 تومانی بود من دیدم اینا آخر شاسکول اند حالا بیا ببین دیگه من ول کن نیستم گفتن 4 تا از آبی اسکناس ها رو بدی فول ماساژ میدیم 2 ساعت . من گفتم یه دونه اسکناس آبی میدم فول ماساژ تعداد صفر رو براش شمردم گفتم خیلی پول میشه بازبان چینی گفت از 200 یوان بیشتر میشه گفتم آره این چهار صفر داره اون دو صفر به خواهش گفت پس دوتا آبی بده گفتم باشه به شرطی که سوپر فول ماساژ بدی .خلاصه بعد از 2.30 دقیقه ماساژ گفت اوکاییییییییی گفتم اوکی بیچاره که از حال رفته بود گفتم ابنم دوتا اسکناس آبی تا دم درب اومد گفت فردا دوباره بیا گفتم در دو نوبت صبح و عصر میام و من سریع مثل قرقی از اونجا دور شدم. برای دوستانم که تعریف کردم میگفتن مگه میشه تا یه روز که من رفتم به شهر تیانجین دیدم چند تا از همسفرها با پول اسکناس سبز مشغول به خرید سوغات هستن و دوستان تا آخر عمر قرارشد منو از دعای خیرشون قافل نکنن همه شاد و شنگول به ایران برگشتیم
    ویرایش توسط خشایار : 18-02-2013 در ساعت 20:33
  10. #10
    تاریخ عضویت
    Dec 2012
    محل سکونت
    گیلان -لاهیجان
    نوشته ها
    514
    1,613
    کاربر ممتاز
    کاربر ممتاز
    آخه من موندم این خاطرات بازرگانی فقط منو داش مرتضی خاطره داشتیم 300 نفر خواننده
صفحه 1 از 4 123 ... آخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •