سلام به دوستان عزیز
چه تایپیک زیبایی
من خیلی خاطرات از سفرهای بازرگانی دارم که در حد اینکه از حوصله جمع خارج نشه شرح میدهم.
کار واردات انجام میدادم و به سرم خورد که یه سفری برم چین و استارت بازرگانی از شرق آسیا رو بزنیم.
خوب طبعا یک سری کشورها رفته بودم و آشنایی داشتیم از سفر خارجی.چقدر خوشحال بودم که رسیدم بالاخره به بهشت تجاری جهان گوانجو.فرودگاه نبود که 2 کیلومتر باید پیاده روی میکردیم.یکی از دوستانمون که فردی مشهور در چین هست (تقریبا ایرانی های همه شرکت ها در چین همدیگرو میشناسن) برای ما هتل رزرو کرده بود.بالاخره گفتیم یوان که قیمتی نداره بیا با این سواری های عادی بریم نه تاکسی!!!!!!! گفته بودند میشه 100 یوان ولی با خودم گفتم دل این پسر بچه رو که اومده بود نشکونیم و با اون بریم.سوار شدیمو رسیدیم هتل گفتم چقدر میشه گفت 650 یوان.برق از سرم پرید منم با خودم 1000 یوان همراهم نداشتم و فقط دلار و یورو داشتم.یه 300 یوانی بهش نشون دادم فهموندم بهش که دلار دارم . اونا هم به هیچ عنوان دلار نمیگیرند چون میدونستم درآوردمو بعد از 15 دقیقه فهمید ندارم 300 تا رو گرفت رو رفت.
واااای در ابتدا که رسیدم او چیزی که فکر میکردم نبود.شهری تقریبا زشت.برج های بلند و بدقواره.یه بوی خاصی میومد از شهر.
رسیدم و رفتم هتل . یه چند تا جوان روسی هم تو خیابون بودن و اتفاقا باهوش هم صحبت هم شدیم.
با کلی زحمت خوابم برد . صبح بلند شدم از سوپروایزر آدرس بانک پرسیدم که انگلسیش تعطیل رسمی بود.من تایپ میکردم تو google translate اونم جواب رو مینوشت.
بالاخره بانک رو پیدا کردیم رفتیم بانک Bank of China رفتیم پولا رو چنج کنیم و اتفاقا خیلی هم تحویل گرفتن.داشتیم پولارو میشمردیم که یه مردی که ظاهری با شخصیت داشت اومد طرفم فکر کردم با من کار داره نگو باسطل اشغال کار داشت ببخشید ببخشید یه تفی کرد تو سطل آشغال که بهش فکر میکنم هنوز حالم بد میشه.تازه داشت اخلاقاشون دستم میومد و ... .سوار تاکسی شدم رفتم سمت دفتر دوستمون.یهو دیدم با 60 تا سرعت زد کنار اوتوبان سریع دوید عقب فکر کردم پنچر کرده برگشتم نگاه کردم دیدم واویلا آقا داره رفع حاجت میکنه کنار اتوبان.دیگه داشت حالم بهم میخورد از این چینی ها . روز اول و این همه اتفاق چون میخواستم 2 ماه بمونم با خودم میگفتم خدا به خیر کنه.
خلاصه روز اول بود و با اتفاقات عجیب غریب تمام شد که دوستم میگفت اینجا عادیه این کارها.
خلاصه ایی بود از روز اول که براتون خواهم گفت اتفاقات عجیب غریبی که افتاده برای من.