منبع: ted
جواد خسروتاج


فکر میکنيد چه عواملی باعث میشود که رهبرسازمانی بینظير باشید؟ بسیاری از ما تصوری از یک ابرقهرمان خیلی باهوش را در ذهن داریم که میایستد و فرمان میدهد و از پیروانش محافظت میکند. اما آن تصور متعلق به دوران دیگری است و تاریخ مصرفش گذشته است. در حال حاضر بايد به برنامههای توسعه رهبری سازمانی فکر کرد که بر مبنای الگوهای موفقیت و براساس فضای واقعی کسبوکار بنا شدهاند.


مطالعات انجام شده روی 4 هزار شرکت مختلف درباره اثربخشی برنامههای توسعه رهبری نشان میدهد بيشتر این شرکتها داشتن اختلاف هوشی قابلتوجه را برای نقشهای رهبری مهم ذکر کردهاند. این بدان معنا است که بهرغم برنامههای آموزشی شرکتی، جریانات خارج از فعالیت اصلی، نحوه ارزشیابی، آموزش و توسعه بیش از نیمی از شرکتها در پرورش رهبران بزرگ به تعداد کافی ناکارآمد بودهاند. شاید از خود بپرسید، آیا سازمانی که من در آن مشغول بهکار هستم در آمادگی برای تبدیل شدن به رهبر سازماني بزرگ در قرن بیست و یکم کمک میکند؟ در کمال تعجب، میتوان با قطعيت زیادی پاسخ داد: خير!

اما چرا شکافهای رهبری سازمانی در حال عمیقتر شدن است در حالی که اين روزها شرکتها و سازمانها سرمایهگذاری بیشتری در زمینه توسعه رهبری انجام میدهند؟ و رهبران بزرگ باید چه کارهای دیگری غیراز رشد و توسعه انجام دهند؟ بسیاری از این پرسشها خستهکننده و نااميدکننده هستند و شايد برای درک آنها نياز به مطالعه تمام وقت باشد.

موسسه BCG، يکی از کارشناسان زبده خود –خانم رزلینا تورس- را به مدت یک سال به نقاط مختلف جهان اعزام كرد تا کارآمدی و ناکارآمدی توسعه رهبری در شرکتها و سازمانهای غیردولتی را مشاهده و ثبت کند. بهطور مثال وی به آفریقای جنوبی رفت، جایی که این فرصت را داشت تا مشاهده کند چطور «نلسون ماندلا»، رهبر فقید آفریقای جنوبی در پیشبینی و هدایت بستر سیاسی، اجتماعی و اقتصادی خودش از زمان جلوتر بود. او همچنين در اين سفر موفق به ملاقات تعدادی از رهبران غیردولتی شد که بهرغم منابع مالی بسیار محدود، تاثیری عظیم بر دنیا میگذاشتند. علاوه بر اين خانم تورس ساعات بسیار زيادی را در کتابخانههای ریاست جمهوری آمريکا گذراند تا نحوه تاثیر محیط در شکلدهی رهبران و اقداماتی که انجام دادند را کشف کند. در اين نوشتار چکيده نتايج اين بررسی ارائه میشود.

چه عواملی موجب میشود به مدیری بزرگ در قرن بيست و يک تبديل شويد؟
در دنیای قرن بیست و یکم که جهانیتر، دیجیتالیتر و شفافتر و همراه با سرعت بیشتر جریان اطلاعات و نوآوری است و جایی که انجام هیچ کار بزرگی بدون حل معادلات پیچیده میسر نیست، تکیه بر روشهای سنتی توسعه شما را بهعنوان رهبر سازمانی نوآور کُند میکند. در واقع، ارزشيابیهای سنتی مثل ارزيابی۳۶۰ با وجود مفيد بودن، به شما مثبتاندیشی دروغینی خواهد داد و با دادن این اندیشه که آمادهتر از آنچه که واقعا هستید، به شما آرامشی کاذب خواهد داد. مدیریت در قرن بيست و يکم با سه سوال نشان داده میشود:
سوال اول- برای پیشبینی تغییرات آينده در الگوی کسبوکار یا زندگیتان به کجا نگاه میکنید؟

پاسخ این سوال در تقویم شماست! زمانتان را با چه کسی میگذرانید؟ روی چه موضوعاتی وقت میگذاريد؟ به کجا سفر میکنید؟ چه چیزی میخوانید؟ و چطور از آن به درک مشکلات بالقوه میرسید و چگونه برای انجام آنی کاری تصمیم میگیرید که برایش حاضر و آماده باشید؟ یک مدیر موفق از شیوه گردآوری اطلاعات توسط تکتک اعضای تيم خود مطلع است و به روندهای تاثيرگذار بر آینده تيم به خوبی دقت میکند و این اطلاعات را با کليه اعضای تيم خود به اشتراک میگذارد و پس از آن تصمیمهای خود را برای تصحیح مسیر یک استراتژی یا انتظار داشتن یک حرکت جدید، اتخاذ میکند. يك رهبر سازماني بزرگ همهچیز را تحتنظر دارد،آینده را شکل میدهد، نه اینکه فقط به آن واکنش نشان دهد.

سوال دوم - تنوع افراد گروههایی که در آنها هستید، در زندگی شخصی و حرفهایتان به چه اندازه است؟ همه ما با گروه محدودی از افراد در ارتباطات فردی خود احساس راحتی میکنيم. بنابراین این پرسش درباره ظرفیت برای ایجاد رابطه با افرادی است که بسیار متفاوت از شما هستند و آن تفاوتها میتواند بیولوژیک، جسمی، کاربردی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی-اجتماعی باشند و هنوز، بهرغم تمامی این اختلافات، آنها با شما ارتباط برقرار میکنند و به حدی به شما اعتماد دارند كه برای رسیدن به هدفی مشترک با شما همکاری میکنند. رهبران بزرگ درک میکنند که داشتن شبکهای متنوعتر منبعی برای شناسایی الگو در سطوح وسیعتر و همچنین راهحلها است، زیرا افرادی را در کنار خود دارید که متفاوت از شما فکر میکنند.

سوال سوم-آیا به اندازه کافی جسارت دارید که دست از روشی بکشید که در گذشته عامل موفقیت شما بوده است؟ ضربالمثلی میگويد: «خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو.» اما اگر این توصیه را دنبال کنید، شرايط شما را رهبری میکند و همیشه کاری را انجام میدهید که مطمئنتر و راحتتر است. رهبران سازماني بزرگ جرأت متفاوت بودن را دارند. آنها تنها درباره ریسک کردن صحبت نمیکنند، بلکه واقعا انجامش میدهند. موثرترین پیشرفت زمانی رخ میدهد که قادر به ساختن توان احساسی برای ایستادن در برابر آن دسته از افرادی باشید که به شما میگویند ایده جدیدتان خام یا بلندپروازانه است. نکته جالب اینجاست که، کسانی که بعدا به شما ملحق خواهند شد همان افرادی از گروهتان نیستند که احتمال میدادید این کار را انجام دهند.آنها اغلب کسانی هستند که متفاوت فکر میکنند و بنابراین میخواهند برای جهشی جسورانه به شما ملحق شوند و این در توسعه رهبری یک جهش است، نه یک گام.

بهخاطر داشته باشيد رهبران سازماني بینظیر زنان و مردانی هستند که خود را نه فقط برای آسودگی مطمئن دیروز، بلکه همچنین برای واقعیتهای امروز و تمامی احتمالات نامعلوم فردا آماده میکنند.